Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۹

اونها حتی نمی تونستن جای گلوله رو روی دیوار تشخیص بدن،
ما ها از شنیدن آهنگ ممدی احتمالا همگی بغضی می کنیم و سعی می کنیم زود ردش کنیم.
اونها هیچوقت بهت نگاه نمی کنن و یا با تو حرف نمی زنن مگه اینکه کاری کرده باشی که نباید می کردی.
ما ها مدام در حال نگاه کردنیم و سرمون به کار خودمون نیست!
شاید اونها تنهاترن اما مرز دور و برشون تعریف خوبی داره که راحت شکسته نمی شه.
------------
بازهم انتخاب هایی که به انتها می رسوندت. باز هم دیدم که روزگار با یکی دیگه از دوستام چه بازی کرده........
ای زندگی! این منم که هنوز با همه پوچی.........
تحملت می کنم
همش میچرخه توی سرم آه ای مسافر غریب .....چرا چنین غریبانه کوچ می کنی......

برچسب‌ها:

پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

سفر کردم از خودم
دور شدم ازعشقم از دلبستگی هام
و رفتم .....
میان سرزمین های دور با مردم غریب
به قول سهراب چیزها دیدم من در این خاک زمین
سفر لازم بود تا بفهمم خانه کجاست :) دل کجاست
لازم بود تا ببینم کجا زندگی می کنم دیگران کجا

کم کم می بینم معنی زندگی چیه؟ انتخاب هایی که می کنیم آخرش چی می شه
و آخر چیزها! رو می بینم. مسخره است اما شور و حال زندگی اون موقع است که انتخاب هایی رو می کنی که دلت با اونها ست.
دوستانی پیدا کردم در این شهر های دور، حالا خانه هایی دارم در این شهر ها
پس من ثروتمند تر شدم.
اما بعد از همه این دوری ها برگشتم و شیرین ترین لحظه سفر اون موقع بود. شور و حال زندگی :)