Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳

ما اينجا يه سری آدم داريم يکی از يکی واسه مباحث روانشناسی و جامعه شناسی جالب تر و دست به نقد تر.
يعنی من موندم اين آدمهايي که من می بينم به همين شکلی اند يا چون تو شرکت ما هستن اينجوري ان.
نمونه اش آقای آبدارچی مون
کارهايي می کنه هر کی ببينه خيال می کنه طرف يه تخته بيشتر نداره. مثلا صبح اول وقت شنبه با اعصاب قاتی از شلوغی اول وقت ! خيابونا می آیی تو بخش مهندسين فنی! :
نيا تو نيـــــــــا
ا آقای قاسمی واسه چی؟
دارم تی می کشم هيچکی نياد
بله هرچی شما دستور بفرمايين
حالا بيا اما مواظب باش از اون جا نه از اين ور نه نه اين ور ......
آقای قاسمی عزيز من نمی شه اين تی کشيدن رو پنج شنبه آخر وقت بری
نه حاجی ببينه ناراحت می شه !!!!
آهان بله
من به اين آبدارچی خيلی عزيز گفتم چايي خور نيستم اما روزی يک ميليون و سيصد و اندی بار از من می پرسه چايي می خوری!!!!
اويل عصبانی می شدم اما الان ديگه می دونم تذکر دادن ياد آوری گفتگو دعوا داد بيداد شکايت جلوی مدير هيچ کدوم فايده ای نخواهد داشت بنابراين به جهنم بذار بگه ديگه جوابشو نمیدم !
يا همين هفته پيش اومدم از پشت میزم تا جواب تلفنی رو بدم ايشون در حاليکه من مشغول صحبتم می ره میشينه پشت کامپيوتر من هر فضوليي که دلش می خواد می کنه و بعد می گه راستی مهندس ! من پشت میزتم ها!!!!!!!!!!!!!!!!!
من مريخی هستم يا تو!!!!