Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۹

،دارم به نیمه عمرم نزدیک می شم :)
مدتهای مدید مدتهای خیلی زیاد از وقتی که کوچک بودم و نادر برام از فضا 1999 می گفت می گذره.
مسخره است که حتی اون موقع هم فکر می کردم چه بد که اونقدر عمر نمی کنم که مسافرت به فضا، دیدن کره ای دیگه و هیجان تکنولوژی های تازه رو نداشته باشم. مهم نیست برام که سایلان ها، ترمینتورها ویا زامبی ها آخر سر منو نابود کنن من عاشق تکنولوژیم چون از بشر متنفرم. چون تکنولوژی رو دوست و دشمن دانای خودم می دونم. بگذریم ،اصلا مهم نیست کسی هم دیگه اینها رو نمی و خونه. اگه هم بخونه معمولا می گه دیوونه :)
بهرحال
نیمه داره می رسه از نظر داخلی چیزی که در کودکی رویای من بود تقریبا بدستش اوردم تبدیل شدم به یه متخصص کامپیوتر، رویای های ابتدای جوانیم رو هم تقریبا برآورده کردم از حصار های دور وبرم فرار کردم دوستای خوبی در زمانی پیدا کردم و زندگی کردم.
برای رویای اواخر جوونی هم با تموم وجودم تلاش کردم وبدست آوردمش.
و حالا
این منم در آستانه فصلی سرد : )

مسئله این نیست که چرا. نه، من از خیلی از خیلی از دوستان جوانیم خوشبختر بودم که تونستم حداقل در زندگی شخصی و ثبات داخلی تا حد قابل قبولی به رضایتی که می خواستم برسم.
مسئله اینه که دنیای بیرون ما دیگه اون چیزی نیست که بود و باید می بود. دور و برم پر شده از فاسد نامرد بدرد نخور و داغون، اینقدر زیاد شدن که نمی تونی نفس بکشی و نمی تونی آب راحتی بخوری.
متاسفم که نیمه عمرم رو با اینها همه دارم می گذرونم.
متاسفم که نتونستم از فیلتر این مرحله عبور کنم و زندگی کسی که دوستش دارم رو بهتر کنم.
متاسفم که اونقدر عمر نمی کنم تا مسافرت به سیاره مسکونی دیگه ای رو ببینم. جایی که کمی بهتر از این زمین پیر باشه و از این نسل فاسد شده فاصله بگیرم.
می دونم که سالهای زیادی برام باقی نمونده، فرشته مرگ بازهم پر دیگه ای از خودش رو به من کشیده و رفته و من با پررویی باز تو چشمش خندیدم اما ته دلم می بینم اینبار خنده ام بیشتر زهرخند بوده.
یکبار دیگه دلم رویای این دوران رو داره عوض می کنه دلم می خواد این رویا رو کامل بدست بیارم.....شاید اینبار ادیسه از سفرش برگرده.

پ.ن
حتما دیدید تو تمام این سالها اینقدر واضح افکار درونی ام رو ننوشته بودم شاید اینهم به علت همون به نیمه رسیدن بوده. اگه بی سرو ته بود به خودتون زحمت ندید باید عمری مثل من زندگی کنی تا بفهمی.
نمی دونم این کامنت دونی! (یادش بخیر گروه فارسی بلاگینگ) چه مرگش شده. احمق احتمالا رفته پیش اون شیرمیشن احمق تر از خودش. حوصله می خواد عوض کردن قالب اینجا و منم یون تیخی بی حوصله ایم که هر از گاهی از خواب سفر بین سیاره ایش بلند می شه و میاد لاگ های سفینه اش رو کمی به روز می کنه بنابراین شاید فقط کامنت گوگل جان رو راه اندازی کردم و باز برم بخوابم.
پ. ن بیشتر
اصلا برام مهم نیست معادل های فارسیشون چی بود برید خودتون پیدا کنید

3 نظر:

  • در شنبه, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹ ۴:۳۸:۰۰ بعدازظهر, Anonymous مرتیا گفت...

    ای بابا... آخه چرا از بشر متنفری؟ نکنه خودت بشر نیستی؟؟؟!! D:
    هر جور با آدما برخورد کنی باهات همونجور برخورد می کنن... بارها دیدی.... غیر از مواقع خاصی که هر چه خوبی میکنی بدی می بینی!!!!
    این تیکه زامبی هاش منو کشته!!!!

     
  • در چهارشنبه, شهریور ۳۱, ۱۳۸۹ ۹:۳۷:۰۰ قبل‌ازظهر, Anonymous امير گفت...

    منم كشته..مثلن خير سرمون اومده بوديم توّلده عيد شما مبارك! اينجا كه حرف از اوج گرفتن فرشته ي مرگه!!!طاهر جان بيخود از خودت حرف در نوكن! عمرت طولانيه،ممكنه يه وقت سفر به كرات ديگه رو نتوني ببيني ولي من مي دونم عمر طولاني خواهي كرد پس فرصت براي تلافي رفتار بدها و جبران خوبي خوبترها داري عزيز دل برادر :)

     
  • در پنجشنبه, آذر ۱۱, ۱۳۸۹ ۹:۲۷:۰۰ قبل‌ازظهر, Anonymous حیدر گفت...

    عزیزم
    خیلی ............
    ولی خدا را شکر که تو همیشه خوب بودی همین دیشب توی خونه حرف دوست بود گفتم من توی تمام عمرم از 2 تا دوستام خیلی خوشم اومد و ...(بقیش تعریفه) که اولیش طاهر بوده
    امیدوارم به این ته مونده آرزوها و حتی خیلی بزرگتر هاش هم برسی

     

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی