Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

چهارشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۲

کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد
کجاست جای رسيدن و پهن کردن يک فرش
و بی خيال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن يک ظرف زير شير مجاور
و در کدام بهار درنگ خواهی کرد

يادم نمی آد شاعرش کيه ....مثل هميشه رو يه کاغذ کوچيک بود پيداش کردم ديدم وصف حاله :)
...

سه‌شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۲

بازم محرم شد
شايد ربطی نداشته باشه اما راهی که اون بزرگ مرد رفت هم راهی بود که آخرش خوش بود هم برای ما و هم خودش.....می بينم که همه جا دارن علامت هاشونو تميز می کنن و پرچماشونو نو می کنن. می رن تا کم کم راه بيفتن برن زائر يه راه تمثيلی بشن مسافر خسته راه تنهايي....
پارسال این موقع کجا بودم.... به راه یه سال رفته فکر می کنم.... چقدر همه چیز عوض می شه، اینکه چيزهايي اتفاق می افته که فکرشو نمی کنی کارهايي می کنی که تو شرايط عادی به خودت می گی مگه ممکنه راههایی رو می ری که بعدا خودتم به خودت می گی چه جالب.... همه اينها همه همه اينها پشتشون چيزی هست..... می شنوی، با تو ام، با تو که نقش نگاشتی و راه پيمودی کنار ما و همراهمون
ازت ممنونم گرچه هميشه اونی که بايد باشم نبودم هميشه که نه خيلی وقتا.... اما از اينکه می دونم همراهمونی خوشحالم

پس بازم شبت خوش
شب تو هم
...

چهارشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۲

گاهی چقدر زود می گذره.... حيرانی ، مانده ای که.....
با خودم می گم پس چرا.... اما بعد می گی مگه خودت نگفتی سر حیاته تو که صاحب اسرار نیستی

گوهری کز صدف کون و مکان بيرون است طلب از گمشدگان لب دريا می کرد

نه،
از خودش بخواه...

شبت خوش خدا جونم
شب تو هم
...

یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۲

آقا جون ( حالا خانوم جون چه فرقی می کنه اصل مطلبو بچسب ) ما ( خودمون ديگه! ) همچي اين دوزاريمون کارتيه نمی گيره که چی چه جوريه که سوسکه که رو ديوار راه می ره می تونه پاشه ( حالا پروازم کرد ايرادی نداره) بره در هر خونه ای!!! تازه انتظارم داشته باشه که همچين هواشم هم داشته باشن که بيا ببين؟؟؟ اما عمرا اونجا که عشقش بکشه نتونه بره!!!!! هااا
آ می شد بگي پس اين چه جور سوسکيه س:)) که اونجا نمی شد اما اين جا يا اونجا می شد تازه اگه اووون جا بشد عمرا اين جا راشم نمی دن ديگه
هرچی ديشب و امشب تفکر کرديم و.... نشد که بدترم شد.....
اما خداييش جاتون خيلی خالی خوش گذشتا کلی خنديديم علی الخصوص به کفشش ...
:))))


چهارشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۲

در نعل سمند او شکل مه نو پيدا......
باز شروع يه راه تازه
يه تجربه جديد
بازم تنها
...
نه اينجا ديگه تنها نيستم
هستم؟ نيستم... همه دنيا همراهمه
پس بزن بريم...