Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۸۲

اين فقط در خود توست كه براي اين مسله اينقدر ارزش قايلي. مي‌تواني اين كار را براي هرچيز و هر كس ديگري هم انجام دهي....
به قول بنده خدايي :اما گل من در دنيا طاق است...
خب منهم همين را مي‌گويم اين تويي كه ....
اما آخر من كه نمي‌توانم همه دنيايم را ذهني و سيال و خيالي ببينم. حداقل بخشي از آن بايد ارزش مبارزه داشته باشد. وگرنه چه چيزي مهم است؟
هيچ. ارزش‌ها، مبارزه، دنيا....همه در درون خود تست.
اي داد، اين فلسفه عجيب و غريب چيست كه گريبان‌گير تو شد؟ اين كه آخرش پوچ گرايي است.
نه رهايي است.
ببين من از اين فلسفه‌هاي استغنايي شما خيلي سردر نمي‌آورم يعني اصلا كاري كه من مي كنم دقيقا برعكس حرف توست به نظر وابستگي است اما مي بينم كه اصلا اينگونه نيست بلكه رهايي مورد نظر تو در اين راه هم هست
ممكن است. اما بايد بسيار دقيق باشي فاصله‌اش باريك‌تر از يك مو است.
ببين من در همين مدت هم چيزهايي ديدم و دريافتم كه در حالت عادي شايد سال‌ها به طول مي‌انجاميد. به جرات مي گويم ديدم بسيار تغيير كرده...
خب اين يك تجربه بود. مي‌تواني همين جا تمامش كني.
برعكس، به‌ عقيده من تازه ابتداي راه است. مگر اين چيزي غير از خود زندگي است؟
بايد ديد هدف اصلي ‌ات در زندگي چه هست....
هدف اصلي....مشخص است هدف اصلي اصلا اينجا نيست ما همه‌گي فقط مسافريم . اينجا ماندني نيستيم.
ديدي ....مي گويم نبايد وابسته باشي.
اما اينكه وابستگي نيست اينهم بخشي از راه من است
....
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حايل
كجا دانند حال ما سبك‌باران ساحل‌ها
...

شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۲

می روم پيش می روم.... اين است
راه من، راه تازه، راه دراز
من نمی ترسم از نشيب و فراز
من نمی ترسم از نبرد و شکست

گلچين گيلانی

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۲

زندگانی چيست
بر ديوارحيرت سر زدن
غوطه در گرداب اين دريای پهناور زدن
هرگز از دهليز وحشت خيز اين رويين حصار
پاسخی نشنيدن اما حلقه ها بر در زدن

فريدون توللی

يك ليوان نسكافه داغ
تلخ و گيرا
مثل زندگي
طرحهاي درهم هميشگي
قصه‌هاي پر ز حرف‌هاي صبوري‌اند
سنگ‌ها، گوش‌هايي براي نشنيدن‌اند
بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست

يك ليوان نسكافه داغ
با رگه‌هاي قهوهاي، درهم‌پيچيده در سپيدي شير
چون لحظه‌هاي زندگي
معيارها واحد صبوري‌اند
سنگ‌ها، محكي براي رد كردن
آنچه يافت مي‌نشود آنم آرزوست

يك ليوان نسكافه داغ
گرم عين زندگي
سنگ‌ها سخت سردند
گرمي اش اما
نشان از اميد مي‌دهد به ما
آن هاي و هو و نعره مستانم آرزوست
...

سه‌شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۲

اثر ا.مويدی

یکشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۲

درد بی دردی علاجش آتش است
آتش است
آتش است ...

یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۲

شعر های کوتاهم را که می خوانی
نقطه چين هايش را ببين
نقطه چين شعر های من
به خاطر حرفهای ... که نمی توان نوشت
شعر های کوتاهم را که می خوانی...

نهال حيدری

بيش از اين هم بايد گفت؟