آقا اجازه هست
باز کنم پنجره ام را به روی عاطفه نور
و چشم بدوزم به چشم زندگی
از همين فاصله دور؟
آقا اجازه هست
که يک روز
از اين سيصد وشصت وپنج عدد روز
خودم باشم؟
از هرچه بايد ونبايد
رها باشم؟
جاری تر از آفتاب ببخوابم به روی سبز علف
فراتر از پرنده
بنشينم به روی شاخه های درخت.
با باد وکبوتر وماهی
ماهيان خوشبخت آفتابی
با رودخانه و شرشر باران يکی شوم
از هرچه ايست
نکن
نه
جدا شوم؟
آقا اجازه هست
خواب عشق ببينم
و زندگی ام را بسپارم به آيه های
بوسه و شهامت و نور؟
از نخ و سوزن
رخت واتو
اجاق وسماور
بپرهيزم
با آسمان و خيال
شعر و شعور لحظه های دور در آميزم؟
آقا اجازه هست
به همسايه ام بگويم
سلام
وشال ببافم برای رهگذری
از نسوج گريه های غروب؟
آقا اجازه هست
بدون اجازه هست
بدون اجازه از اين ديار
کوچ کنم به سجده گاه گل سرخ
در دشت های بهار؟
آقا اجازه هست
اجازه
اجازه
اجازه هست
بخندم به هرچه هست
و بگويم
ياسای تو خطاست
اين
عدل
نارواست؟
ناهيد کبيری