Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳

یادته، بار اولی که ديدمت؟ داشتی با حرارت درباره چيزی تو اون سرويس هايي که بعدا کلی باهم توش نشستيم و از هر دری حرف زديم صحبت می کردی. بعدا فهميدم اين که با حرارت با طرفت صحبت کنی و جوری براش دليل بياری که چاره ای جز قبول حرفات نداشته باشه از ويژگی هاته . با اون چشمای مهربون و موهای بلندت که روشون سايه می انداخت با صدای آروم و شادی که داشتی..... همون موقع چشمات منو گرفت دزدکی نگاهت کردم جواب نگاهمو دادی.....همون روز باهم دوست شديم و چقدر زود باهم اخت شديم. يه جور شبيه بودن بود نمی دونم....
يادته همون روز اول باهم کنار رودخونه قرار گذاشتيم اما من جاشو اشتباه رفتم چقدر بعدا اين قضيه کوچيک پايه خنده بود.....حالام باهات قرار دارم . اينبار نمی خوام بيام باورم نمی شه آخرين قرارو باهات گذاشتم......

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی