جونتر كه بودم عاشق نگاه كردن به ستارهها بودم..... وقتي خوشه پروين رو ميديدم يا تو تلويزيون مستندهاي سحابي خرچنگي و آندرومدا رو نشون ميداد كيف ميكردم....نميدونم شايدم عظمت شگفتي هاي اين مخلوقات يا شايدم كوچيكي خودم رو نسبت به اين همه دنياي موجود حس ميكردم. اينكه بدونم پلاسماي تو فضا با پلاسماي آتيش فرق داره كوتوله سفيد و سياهچاله و آرتورسي كلارك و كلي چيز ميز درهم برهم ديگه همه باهم جذابيت داشت.....
مدتها بود همه اينا رو يادم رفته بود اما امروز دوستم حرفايي زد كه بازم همه اينا يادم اومد .....
به قول اون واقعا وقتي اينهمه مخلوقات اينهمه شگفتي اينهمه ....واي اينهمه چيز كه حتي دركش از تصور تو دنياي ذهنيمون هم خارجه وجود داره ديگه اين روزمره گي هاي مسخره چه اهميتي داره چه فرقي ميكنه كه فلاني چي گفت يا بهمان كارت چي ميشه......
تهشم اينكه
اگر بار گران بوديم رفتيم
اما اسباب كشي هم عجب كار سختيه ها نه
مدتها بود همه اينا رو يادم رفته بود اما امروز دوستم حرفايي زد كه بازم همه اينا يادم اومد .....
به قول اون واقعا وقتي اينهمه مخلوقات اينهمه شگفتي اينهمه ....واي اينهمه چيز كه حتي دركش از تصور تو دنياي ذهنيمون هم خارجه وجود داره ديگه اين روزمره گي هاي مسخره چه اهميتي داره چه فرقي ميكنه كه فلاني چي گفت يا بهمان كارت چي ميشه......
تهشم اينكه
اگر بار گران بوديم رفتيم
اما اسباب كشي هم عجب كار سختيه ها نه
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی