| رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند | چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند |
| من ار چه در نظر یار خاکسارشدم | رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند |
| چو پرده دار به شمشیر می زند همه را | کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند |
| چه جای شکروشکایت زنقش نیک و بد است | چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند |
| سرود مجلس جمشید گفته اند این بود | که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند |
| غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه | که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند |
| توانگرا دل درویش خود به دست آور | که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند |
| بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر | که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند |
| ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ | که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند |
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی