به من می گن که خيلی آدم خشکی هستم. خودمو از بقيه سوا می کنم و باهاشون رابطه خوبی ندارم. می گن خيلی مغرورم. اما من پيش خودم فکر می کنم چرا بايد با آدمهايي که روراست نيستند دوست بشم؟ يا چرا بايد تو محل کار هر کاری که بقيه می کنند منم انجام بدم پس فرق من با اون چيه که نمی خوام از راه نامردی نون در بيارم؟ مغرورم ؟ چرا نباشم همه زندگيم برای چيزايي که خواستم تلاش کردم با توان خودم. چشم داشتی به بقيه نداشتم که حالا بخواهم بهشون باج بدم پس خرده برده ای پيش کسی ندارم که جبرانش لازم باشه . اما در عين حال هر زمان که ازم کمکی خواستند کم نذاشتم حالا اسم اين می شه غرور خب بشه هرکسی رو جوری خلق کردند منو هم مريخی درست کردند.....
شايدم مشکل از منه شما ها ببخشيد مريخی ام نمی دونم باهاتون چه جوری رفتار کنم :)) اما از شوخی بگذريم خداييش من به اين بدی ام؟
مهم نيست مريخی ها هم خدا دارند خوبش رو هم دارند
شايدم مشکل از منه شما ها ببخشيد مريخی ام نمی دونم باهاتون چه جوری رفتار کنم :)) اما از شوخی بگذريم خداييش من به اين بدی ام؟
مهم نيست مريخی ها هم خدا دارند خوبش رو هم دارند
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی