Merikhi, A Martian on universe

This is a Persian blog and I write here, so those are personal notes about live the life, feel the universe, opinions… everything. Anything that I feel on that essence of time….

یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۳

ساقيا از آن آب آتشين بده جامی
آتشم بزن شايد وارهم از اين خامی

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳

یادته، بار اولی که ديدمت؟ داشتی با حرارت درباره چيزی تو اون سرويس هايي که بعدا کلی باهم توش نشستيم و از هر دری حرف زديم صحبت می کردی. بعدا فهميدم اين که با حرارت با طرفت صحبت کنی و جوری براش دليل بياری که چاره ای جز قبول حرفات نداشته باشه از ويژگی هاته . با اون چشمای مهربون و موهای بلندت که روشون سايه می انداخت با صدای آروم و شادی که داشتی..... همون موقع چشمات منو گرفت دزدکی نگاهت کردم جواب نگاهمو دادی.....همون روز باهم دوست شديم و چقدر زود باهم اخت شديم. يه جور شبيه بودن بود نمی دونم....
يادته همون روز اول باهم کنار رودخونه قرار گذاشتيم اما من جاشو اشتباه رفتم چقدر بعدا اين قضيه کوچيک پايه خنده بود.....حالام باهات قرار دارم . اينبار نمی خوام بيام باورم نمی شه آخرين قرارو باهات گذاشتم......

شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۳

فقط دلم می خواد همه اینجاها رو خط خطی کنم سیاه کنم پاره کنم...........لعنت به همشون
آخه چرا

یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۳

تفاوت نسلها.....چرا این چند وقته همش به اين مسئله فکر می کنم . نمی دونم ؟ شاید واسه خاطر چيزاييه که می بينم و می شنوم
چرا تطبيق دادن آدما با هم اينقده سخت شده چرا هيچکی نمی خواد یه کم حرف اون یکیو بفهمه؟ يا تحمل کنه؟ تو تاريخ روزانه خوندم ديروز روزی بود که همه نماينده های مجلس فرانسه به جز يکي به محدوديت قدرت شاه رای دادن اما اون یه نفرو به عنوان مخالف تحمل کردن .....
بگذريم خيلی قاتی شد . هروقت به چيزای مهم کلی فکر می کنم همين بساطه......
اما جدی یه آدم نمی تونه گذشته های خودشو به ياد بياره؟؟؟
چرا اين نسل های تازه اينقدر بی حوصله ان چرا اونا سعی نمی کنن گذشته ها رو درک کنن؟